طنز: ملاّ و ده هزار سکّة طلا

ادبیّات طنز تاریخ فرهنگ اجتماعی

طنز:ملّا همیشه آرزو داشت مثل ثروتمندان وخیلی باشکوه زندگی کند .مثلاً خدم وحشم داشته , خانه ای در باغ بزرگ و مصفّا پر از درختان میوه ,گلهای خوشبوبخرد , دم درورودی نگهبانان درحال قدم زدن باشند وموقعیکه با شکوه و جلال سواربرخرتمیز و شسته شده  که شخصی با لباس ملیله دوزی افسارش را دردست دارد به درخانه می آید , نگهبانان باصدای بلند ورودش را اعلام کنند. در عید ها سکّه های طلا عیدی بدهد و خلاصه صاحب یک نوع زندگی باشد که افرادثروتمند ومعروف دارند. و این آرزو اورا وامیداشت که پیوسته محاسبه کند که برای داشتن چنین زندگی چقدر طلابایدداشته , که آنهارافروخته با قسمتی چنین شکوه وجلالی رابوجود بیاوردو با قسمت دیگر برای تامین مخارج آن بنگاهی درست کند بنام خریدو فروش انواع چهارپایان اهلی و مفید و باگرفتن حقّ دلاّلی معاملات زندگی با شکوهش رااداره کند.  و به این نتیجه رسید  گه ده هزار سکّة طلا مناسب است . قدیم هارسم بودکه بعد ازنهار خوابی میکردند که امروز هم در بعضی جاها مرسومست . یکروز که بعد ازخوردن نان وآبگوشت متداول روی تشک ومتکایی دراز کشیده چشم به سقف دوخته بود , یاد ده هزار سکّه ایکه آرزو داشت افتاده چون میدانست چنین ثروتی را فقط خدا باید به او بدهد  , به رازو نیاز پرداخت که ای خدای مهربان توکه قادر به هرکاری هستی چه میشود این آرزوی ملّا رابرآورده کنی؟ چه میشود؟ گوشة سقف اطاق سوراخ شده فرشته ای کیسه بدست پرازده هزارسکّة طلا , بزیر آمده , مراصدا کند و طلاها رابمن بدهد .آنوقت (مشروح برنامه های خودرا برای ایجاد یک زندگی باشکوه و اشرافی برای خدا بیان میکرد)و همانطور که داشت به خواهش و تمنّایش ادامه میداد , بخواب رفت . اتّفاقاً درخواب دید سقف اطاقش سوراخ شده فرشته ای یک کیسة بزرگ بدست پایین آمد وگفت: ملّا کیست ؟ ملّا باصدای بلند گفت منم  . فرشته گفت: ازکجابدانم؟ملّا گفت حاضرم گواهی از شورای ده بیاورم ولی به آن نشان که ازخداوند تقاضای ده هزار سکه کرده ام حرفم را باور کن.فرشته گفت : بیا این ده هزار سکّة طلا که از خدا خواسته بودی. خداوند بخشنده این هارا بتوبخشید. ملّا خوشحال شد و قبل از اینکه کیسه را تحویل بگیرد گفت فرشته جان ضمن اینکه ممنونم که ازآسمان هفتم با این مشکلات رفت وآمد امانتی مرا آوردی ولی مادردنیای آدم ها افرادی داریم که رسم امانت داری را بجا نمی آورند , مثلاً هنگام حمل ونقل این همه سکّّه مقداری ازآنرامید زدند. البتّه من نمیدانم درمیان فرشتگان هم چنین دله دزد هایی وجوددارند یانه ونمیخواهم بتوتوهین کرده وتهمت بزنم زیرا این کارجرم بوده ممکن است ازمن شاکی شوی ولی اگراجازه بدهی آنهارا بشمارم و سکّه وکیسه راگرفته, شروع کرد به شمردن سکّه ها. اتّفاقاً هزارسکّه کم آمد روبه فرشته کردوگفت : نگفتم؟اینجورکارهای بشربدنیای فرشته ها هم سرایت کرده .و توهزارتاازسکّه هاییرا که خداوند برایم فرستاده برای خود برداشته ای . فرشته گفت حال که درحین انجام وظیفه بمن توهین کرده افترا وارد می کنی , منهم سکّه هارابر میگردانم. همانطورکه درحال بکش بکش کیسة طلا با فرشته بود زنش اورا ازخواب بیدار کرده گفت : ملّا هیچ میدانی چکار داری میکنی؟ تمام ملافه و متکارا پاره کردی . وقتی ملّا ازخواب بیدارشد دید هیچ اثری از فرشته وکیسة پرازطلا نیست , مجدّداً خود را به خواب زده گفت : فرشته جان معذرت خواهی ملّا ر ا بپذیرکه به یک فرشتة شرافتمند ودرستکار چنان تهمت هایی زدم. اصلاً هزارسکّه قابل ترا ندارد .که باچنان زحمت این بار سنگین را ازآسمان هفتم  , با مشکلات وضع ترافیک برای من آورده این هزار سکّه مال خودت و نه هزارتای دیگر را بده . ولی دیگرنه اثرازفرشته ای بودونه کیسة پراز سکّه..                                                    .cyrusamirmansouri@yahoo.com

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:,ساعت12:11توسط سیروس امیرمنصوری | |